آیشینآیشین، تا این لحظه: 11 سال و 27 روز سن داره

دخترم،بهترین همدم من

زردی عسلم

تاریخ 92.1.24 توی این تاریخ متوجه شدیم که دختر نازمون زردی داره فورا با خاله مینا و آقا فرشید و دایی مهدی و مامان علیرضا بردیم درمانگاه فارابی چون علیرضا مغازه بود و مشتری داشت نتونست بیاد بالاخره دکتر که آیشین معاینه کرد گفت زردی داره قطره داد اما گفت فرداش هم باید آزمایشش تکرار شه فردای اونروز آزمایشو تکرار کردیم زردی عزیزم بیشتر شده بود و مجبور شدیم دستگاه بیاریم خونه و قرار شد آیشین تا 2 روز زیر دستگاه بمونه خدا میدونه چقدر غصه خوردم دلم میخواست بمیرم مادر علیرضا چنان بی رحمانه و بدون ملاحظه لباسای آیشین درآورد و چشماشو بست و همون جور با گریه فجیع و جیغ عزیزمو انداخت زیر دستگاه دلم طاقت نیاورد بهش با صدای بلند گفتم که چرا اینطوری بچم...
27 مهر 1392

سالگرد ازدواج من و بابایی

سلام دوباره به روی ماه دختر نازم چند روزه اصلا خونه پیدامون نمیشه همش خونه مامان جون هستیم آخه این روزا برا عمه فرزانه همش خواستگار میاد و منم اونجا میشم تا به سر و وضع عمه جون برسم آرایشش میکنم و موهاشو درست میکنم الهی به امید خودت ،هرچی خدا بخواد همون میشه این روزارو که میبینم یاد خودم می افتم چه روزایی داشتیم برا منم تو 1 هفته چندتا خواستگار اومد که قسمت این شد که با بابایی ازدواج کنم  و ما تو 29 شهریور سال 88 عقد کردیم راستی اینم بگم که خاطره سالگرد ازدواج امسالمونو که 3 تایی جشن گرفتیم فرصت نشد برات بنویسم الان برات مینویسم اولین سالگرد ازدواج که یه فرشته کوچولو هم به جمع 2 نفریمون اضافه شده بود بابایی مارو شب برد به یه باغچه س...
19 مهر 1392

انتخاب اسم

معنی اسم آیشین   ay shin آیشین(آی‌شین):    (ترکی) ۱- به معنی مثل و مانند ماه و ماهوار، شبیه ماه؛ ۲- (به مجاز) زیبا. امیدوارم از اسم نازت خوشت بیاد دختر ملوسم این اسمو خاله مینا برات انتخاب کرد و من و بابایی هم خوشمون اومد و برات این اسمو انتخاب کردیم نامدار باشی عزیزم                                    ...
19 مهر 1392

پیک نیک

دخترک ملوسم سلام   وای که چقدر روز به روز داری با مزه تر و نازتر میشی وبا هر حرکت تازه دل من و بابایی رو میبری. دیروز من وبابایی با دایی یوسف  و خاله صفورا و خاله مینا رفتیم پیک نیک خیلی خوش گذشت بعدش عصر من و بابایی و تو رفتیم ولیعصر کمی خرید کردیم تو راه من و با ،بابایی صحبت کردم و بهش گفتم که چقدر دلمو شکونده و خونوادش اذیتم میکنن و...... بالاخره بابایی هم از رفتارش معذرت خواست و نمیدونم که باز تکرار خواهد شد یا نه دختر گلم ما خیلی دوستت داریم و به خاطر تو هم که شده سعی میکنیم زندگی با آرامش را برات درست کنیم. عاشقانه می پرستمت آیشینم اینم از من و بابایی که عکس انداختیم و تو هم توی چادر خوابیده بودی   ...
19 مهر 1392

پارک رفتن با دخترم

به نا او که تو را برایم داد خدارو شکر که این 3 ماه از زندگیت با سلامتی گذشت اره دختر نازم 3 ماه به همین چشم بر هم زدنی از زندگیت در این دنیا گذشته و من و بابایی هر روز شاهد کارهای تازه ازت هستیم و با هر حرکت نازت دل ما رو شاد می کنی .راستی وزنت 6 کیلو شده و قدت 62 و دور سرت هم 40 قربونت بشم توپولوی من... ماه رمضان هم از راه رسید اما من نمیتونم روزه بگیرم چون واقعا توانشو ندارم بعد از به دنیا آوردنت همه استخونای بدنم درد میکنه و همش احساس ضعف میکنم اما یه لبخند ناز تو همه دردامو درمون میکنه نمی دونم کی این نوشته های منو میخونی شاید اون موقع به این نوشته هام بخندی و شایدم با تمام احساست بخونی و دل تنگم بشی من مادر شدم و اون موقع ...
19 مهر 1392

سوراخ کردن گوش های نازت

سلام خوشگل مامان من امروز هم خوشحالم هم ناراحت ،خوشحال از اینکه من و بابایی امروز عصر گوشاتو بردیم سوراخ کردن و موقع سوراخ کردن گوشات بدجوری گریه کردی و من و بابایی خیلی ناراحت شدیم الهی فدات شم عروسک من،بمیرم برات اما به جاش ناز شدی بعد 10 روز گوشواره های طلاتو میندازیم  دختر نازم قوی باش و گریه نکن چون من طاقت دیدن گریه هاتو ندارم همیشه بخند و شاد باش تا دل مامانی هم شاد باشه دوستت دارم.     مامانی مبارک باشه عزیزم   قربونت برم اینجا به زور خوابوندمت همش گریه میکردی ناز نازی من.....     دوستت دارم همین وبس.   ...
19 مهر 1392

2 هفتگی دختر نازم

امروز 3 شنبه 3 اردیبهشت 92 دختر ناز من 2 هفته هست که دنیا اومده امروز با علیرضا آیشینو بردیم دکتر برا کنترل، خانم دکتر موسوی گفت خیلی خوب پیشرفت کرده قدش 51 و دور سرش 36 و وزنش 3750 شده خدایا شکرت........ الان آیشین داره گریه میکنه شیر میخواد برم بهش شیر بدم دوستت دارم آیشینم.
19 مهر 1392