آیشینآیشین، تا این لحظه: 11 سال و 21 روز سن داره

دخترم،بهترین همدم من

زردی عسلم

1392/7/27 4:58
نویسنده : مهناز
1,642 بازدید
اشتراک گذاری

تاریخ 92.1.24

توی این تاریخ متوجه شدیم که دختر نازمون زردی داره فورا با خاله مینا و آقا فرشید و دایی مهدی و مامان علیرضا بردیم درمانگاه فارابی چون علیرضا مغازه بود و مشتری داشت نتونست بیاد بالاخره دکتر که آیشین معاینه کرد گفت زردی داره قطره داد اما گفت فرداش هم باید آزمایشش تکرار شه

فردای اونروز آزمایشو تکرار کردیم زردی عزیزم بیشتر شده بود و مجبور شدیم دستگاه بیاریم خونه و قرار شد آیشین تا 2 روز زیر دستگاه بمونه خدا میدونه چقدر غصه خوردم دلم میخواست بمیرم مادر علیرضا چنان بی رحمانه و بدون ملاحظه لباسای آیشین درآورد و چشماشو بست و همون جور با گریه فجیع و جیغ عزیزمو انداخت زیر دستگاه دلم طاقت نیاورد بهش با صدای بلند گفتم که چرا اینطوری بچمو میندازی اونجا بده آرومش کنم یواش چشاشو ببندیم بذاریم مار شوهر خانوم به دلش اومده بود که چرا من اونطوری گفتم از قیافش فهمیدم که دعوای مفصلی خونم راه میندازه و همین کار رو هم کرد که الهی ببینم خدا جوابشو بده الهی به خاطر حرفایی که زده  تاوان پس بده

آیشین من توی دستگاه(الهی بمیرم برات مامانی)

تحمل کن عزیزم من کنارتم مامانی niniweblog.com

 

 

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

 

 

و بالاخره 2 روز گذشت و من فکر کنم توی این 2 روز چند کیلو کم کردم و غصه خوردم

دوباره آیشینو بردیم دکتر و آزمایش دادیم خدارو شکر زردیش شده بود 6 و پایین اومده بود خوشحال شدم اما کلی گریه کردم خدا هیچ مادری رو عذاب نده و نی نیش سالم باشه.

 

پسندها (2)

نظرات (2)

سپيده
26 شهریور 92 1:02
بميرم براش دختر منم يه روز موند دستگاه. ميدونم چي ميگي
مامان
30 مهر 92 14:18
عزیزم قدمش خیر باشه به منم سرذ بزن تا اگر اجازه میدین با افتخار لینکتون کنم.