آیشینآیشین، تا این لحظه: 11 سال و 18 روز سن داره

دخترم،بهترین همدم من

رویش اولین مروارید دخترم

1392/9/19 23:19
نویسنده : مهناز
2,175 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازم

همه کس من تو سن 7 ماهگی و 15 روزگی اولین مروارید زندگیت نمایان شد و من نتونستم این جشن خوب زندگی رو بگیرم و تو این روزای قشنگ فقط خاطره های بد یادم میمونه بابات صبح سر صبحانه کتکم زد سرمو کوبید دیوار و پیشونیم بدجوری باد کرده و کبود شده خیلی مریضم حالم اصلا خوب نیست دلم میخواد دیگه این زندگی رو بی خیال شم اما تو و فکر اینده تو نمیذاره درست تصمیم بگیرم  راستش بعضی وقتا که عمیقا فکر میکنم میبینم بابات هم تو این وسط مونده چیکار کنه ؟من خاطره های بد و بدی هایی که در حق من و تو کردن یادم نمیره و این باعث میشه بابایی از من برنجه کنترل خودشو از دست میده و دعوا می افته موقعی که تو رو بغلم گرفتم و از بیمارستان اومدیم خونه انتظار داشتم زندگی اروم و روزای قشنگمون شروع بشه حتی شیرین تر از زندگی 2 نفره اما با ناراحتی هایی که تو زندکیمون انداختند باعث شدند من وبابایی شیرینی روزای اول تولدت رو مزه نکنیم و جز تلخی چیز دیگری تو زندکی نداشتیم . از وقتی اومدیم خونه آناجون و آتاجون یواش یواش رابطه مون خوب شد که دوباره سر آش دندونی که بابایی ازم خواست بپزم و برا خانوادش بفرستم دعوا شد اخه من بدی هاشونو نمیتونم فراموش کنم برا همین نمیخواستم آش دندونی تو رو بخورن به هر حال باز هم به خاطر بابایی کوتاه میام و به خاطر تو دعوتشون میکنم اگرچه بزرگ شی خودت به من حق خواهی دید چون بهتر میشناسشون و به روحیات و اخلاقشون پی میبری.

دختر ماهم جای دندونات خیلی اذیتت میکنه و لثه هات ورم کردن و در ضمن بدجوری تب کرد گل نازم درد و بلات بیاد به جونم کاش زودتر خوب شی طاقت دیدن حال بد تو رو ندارم خیلی ناراحتم که این همه بی حال و بدجوری هم لاغر شدی خوشگل من

ظهر با خاله مینا و بابایی و دای مهدی بردنت دکتر اخه خیلی تبت بالا بود و دکتر استامینوفن داده بود با شیاف خاله مینا خیلی مواظبت بود تا عصر که خونه ما بود همش بهت میرسید و من که خودم مریض بودم استراحت کردم .

خیلی و بیشتر از همه و همه دوستت دارم

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤                                     

 

سلام سلام صدتا سلام            من اومدم با دندونام

 

می خوام نشونتون بدم            صاحب مروارید منم

 

یواش یواش وبی صدا                شدم جزء کباب خورا

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان امیرعلی
8 آذر 92 22:05
سلام عزیزه دلم //همه تو زندگیشون مشکل دارن و توروخدا با احساست تصمیم بگیر نه با عقلت واینو بدون تموم این مشکلات حل میشه و به فکره حفظه زندگیت باش
نيلوفر ( مامان پرهام)
9 آذر 92 11:31
وايييييييييييي چرا مهناز جون ... خيلي ناراحت شدم.... توروخدا خوب فكراتو بكن و اين كارو انجام بده نميدونم شما خاطرات سبحان كوچولو ميخوني يا نه ... بيبن مامانش چون نميتونه ببينتش چقدر عذاب ميكشه... http://sobee.niniweblog.com/
مهناز
پاسخ
سلام نیلوفرجون خدارو شکر فعلا مشکل من حل شد عزیزم من قول میدم تحت هر شرایطی کنار دخترم باشم و به خاطر اون از خیلی چیزیم میگذرم واسه مامان سبحان خیلی گریه کردم و به خودم قول دادم کنار دخترم بمونم و شوهرمو هم دوست دارم اطرافیان باعث میشن که زندگی از هم بپاشه اما به خودم قول دادم شوهرمو مجذوب خودم کنم تا حرف اطرافیان اثر نذاره......خدایا به امید تو ای پناه بی پناهان
زهرا
9 آذر 92 23:16
رویش دندون آیشین جون مبارک انشالله هرچه زودترمشکلاتت حل بشه تاآیشین زندگی پرازآرامش داشته باشه
نيلوفر(مامان پرهام )
10 آذر 92 9:22
سلام عزيزم خيلي خوشحال شدم كه جواب پيغامو دادي ... خيلي خيلي خوشحالم كه مشكلتون حل شد... ما خانومها هميشه مجبوريم واسه خيلي چيزها كوتاه بيام ولي ايرادي نداره گذشت هميشه از ماست.... به حرف اطرافيان گوش نده يه گوشتو در كن و اون يكي رو دروازه ... سعي كن خيلي چيزهارو ناديده بگيري اصلا توري رفتار كن كه برات مهم نيست... ايشالا سايه شما و بابايش بالاي سر آيشين كوچولو باشه عزيزم.... دندون صدفي آيشين كوچولو رو هم تبريك ميگم بهت عزيزم
سپيده
14 آذر 92 14:16
واي مهنازجون ناراحت شدم. دختر منم تو 8 ماهگي دراورد . ولي تب و اسهال و ورم لثه نكرد. يهويي ديدم با سر دندوناش داره گاز ميگيره. عزيزم وقتي تب كرد اب سيب بهش بده. خيلي زود خوب ميشه. البته اب سيبي كه خودت با ابميوه گيري كشيده باشي. بوس بوس.