آیشینآیشین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

دخترم،بهترین همدم من

دلشکسته

1394/2/5 18:42
نویسنده : مهناز
1,433 بازدید
اشتراک گذاری

من با قول بابات بی سر و صدا بی آنکه به کسی چیزی بگم زندگیمو از سر گرفتم اما شبی نبود من کابوس نبینم میدیدم بابات با اون زنه هسش و ..  و من وقتی بیدار میشدم آروم یه نگاهی به تو میکردم و گریه میکردم چقدر زندگی مزخرفی داشتم چقدر زجر میکشیدم اونقدر غصه خوردم تا کارم به دکتر اعصاب کشید و شروع به خوردن قرص اعصاب کردم من فقط 27 سالم بود با خودم میگفتم چرا از الان من قرص اعصاب میخورم و گریه میکردم روز به روز افسرده تر میشدم پیش روان شناس رفتم باز نتونستم باز نشد بشم همون مهناز قبلی که با کوچکترین چیزی خوشحال میشد مهنازی شدم که دیگه از حرکات شوهرش خوشش نمیومد و اینکه چقدر با گستاخی میگفت آخه مگه من چیکار کردم؟ این چیزی نیست که و از این حرفا......نمیتونستم حرفاشو درک کنم یعنی چی چیزی نشده؟ یه زن هرزه پاشو کرده تو زندگی من .یه زن هرزه به منی که دخترم شش ماهه بوده رحم نکرده و با شوهرم خوش بودن و من بدبخت فکر قرض و قوله و قسط های بانک و ...رو میکردم.قناعت میکردم و برا خودم درست و حسابی خرید نمیکردم مثل هر زنی هر ماه آرایشگاه نمیرفتم و خودم خودمو مرتب میکردم تا شوهرم زیاد فکر و خیال نکنه.مثل جاریام تو بهترین منطقه زندگی نمیکردم و تو زیرزمین خونه بابام بودم بدون اینکه شوهرم اجاره بده .مثل جاریام کلی طلا نداشتم . از تفریحم از ورزشم از همه چیم زده بودم تا شوهرم زودتر به آسایش برسه دیگه کم کار کنه زودتر بیاد خونه و منو بغل کنه و بهم بگه دوستت دارم بهم بگه دیگه به آسایش رسیدیم مهنازم حالا باید تورو به آرزوهات برسونم اما اون یه زن هرزه و کثیف رو به من ترجیح داد زنی که خودش شوهر و بچه داشت.و منو با آرزوهام تنها گذاشت.پشت کرد به من و دخترم .و ترجیح داد بیرون خوش بگذرونه و فقط خستگی و قسطو قرض هاشو برا من بیاره.من فقط کلفت زندگیم بودم و به خونه اش میرسیدم و غذاشو آماده میکردم اگرچه دیگه حتی غذاهام از طعم و بو افتاده بود و من هیچ شوقی نداشتم و هر لحظه فکر میکردم خیانت میکنه.آیشینم کاش بزرگ بودی و خودت خیانتشو شاهد بودی اونوقت کمتر عذاب میکشیدم چون همون موقع ازش جدا میشدم و تو میتونستی انتخاب کنی پیش کدوممون بمونی اما تو الان دو سالته....الهی فدات بشم دخترم دارم خون گریه میکنم دارم دق میکنم...کیو نفرین کنم؟ به کی فحش بدم؟ عامل به هم خوردن زندگی ما هم بابات شد و هم خونوادش....اونا خیلی راحت با این مساله کنار میان که تو بی مادر میشی تو سرنوشتت خراب خواهد شد....

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)