آیشینآیشین، تا این لحظه: 11 سال و 21 روز سن داره

دخترم،بهترین همدم من

شهریور 92

1392/6/31 22:21
نویسنده : مهناز
1,726 بازدید
اشتراک گذاری

باز هم سلام دوباره به روی ماه دختر گلم...

آیشین نازم اول اینو بگم که روز به روز با حرکات تازه دل من و بابایی و آناجونو شاد و شادتر میکنی صداهای عجیبی در میاری و وقتی از چیزی ناراحت میشی میگی اه اه اه.....

از خواب که بیدار میشی منوکه میبینی زود میخندی و همون لبخندت شب بیداری هارو برام آسون میکنه.

عزیزم چند روزه که از مسافرت برگشتیم و من و بابایی با خانوادش رفتیم تهران خونه عمه زهرا و اونجا هم 2 بار رفتیم عروسی توی تالار اصلا اذیتم نکردی و ساکت نشسته بودی و همه رو نگاه میکردی که داشتن می رقصیدن اما بعدش خسته شدی و خوابیدی تعجب میکردم تو  سر وصدا چطور تونستی بخوابی فدات شم

به هر حال عروسی که تموم شد از فرداش رفتیم گردش بابایی مارو اول برد فرحزاد اونجا ناهارمونو خوردیم بعدش رفتیم کاخ سعدآباد و عصر با خستگی تموم برگشتیم خونه عمه زهرا تهران با اون ترافیکش بدجوری خسته مون کرده بود و تو هم همش بیقراری میکردی و آروم نبودی بعدش فهمیدم دوباره سرما خوردی الانم که دارم برات مینویسم سرفه میکنی خدا کنه دوباره تب نکنی عزیزم

 

اینم از عکسامون تو این چند روز

تالار عروسی

من و دختر نازم

 

من و بابایی و دختر نازمون پایان عروسی

آیشین جون در فرحزاد

آیشین جون دختر نازم با تمام وجودم دوستت دارم

 

 

آیشین جون در کاخ سعدآباد

 

 

 

 

 

 

 

 



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

ترش و شیرین زندگی خانمی و اقایی
3 مهر 92 23:16
سلام مهناز جان.چند باری اومدم وبت و بار اوله که برات کامنت میزارم.دخملیتون خیلیییییییی نازه.خدا حفظش کنه.هر بار که عکسای جدیدشو میزاری نازتر شده.براش اسپند دود کن



نيلوفر(مامان پرهام )
6 مهر 92 15:50
سلام گلم... چرا جواب منو نميدي ؟ مگه دوست نداري وب شما و گلي خانومو بخونيم؟؟؟؟؟؟