آیشینآیشین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

دخترم،بهترین همدم من

درد دل

1392/5/24 1:20
نویسنده : مهناز
1,155 بازدید
اشتراک گذاری

سلام هستی مامان  niniweblog.com

دختر نازم عمر مامان چند روزه که دارم با گریه با خون دل خوردن بهت شیر میدم و تو هم با بیقراری شیر میخوری گریه میکنی و مثل قبلا نیستی منو ببخش مامان جون ،دست خودم نیست اذیت های بابات دیگه جونمو به لبم رسونده کسی از حال و روزم خبر نداره دارم خون دل میخورم حرفای بابات آتیشم میزنه تا استخونم میسوزونه منو.

آخه تو چه گناهی کردی؟؟؟؟؟؟من احمق با سادگی تموم فکر کردم دیگه با بابات خوشبختم چه بدونم که همونه که همونه.....

 

شاید اونم گناهی نداره شاید من انتظار دارم مثل عاشق معشوقا باشیم .به خودم فحش میدم خودمو میزنم که چرا تو رو به دنیا آوردم وقتی خوابی کلی نگات میکنم به اون صورت معصومانه و قلب پاک و معصومت که نگاه میکنم جیگرم آتیش میگیره .از خدا می پرسم که آینده تو با این پدر و مادری که عشقی بینشون نیست چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟

همیشه آرزو داشتم زندگی داشته باشم که با عشق باشه به خاطر هم بمیریم یک لحظه بدون هم نتونیم زندگی کنیم نه این زندگی،که بابات بخواد منو تو رو که تازه 1 ماهه شدی بذاره بره با خونوادش گردش،اگه من جای بابات بودم و اون جای من لحظه ای تو این دوران تنهاش نمیذاشتم

آیا اینا انتظارهای زیادیه که من دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بابات میگه تو این 9 ماه که حامله بودم بیشتر از من اذیت شده و من هم به نوبت خودم آزارش دادم مگه دست خودم بود که ویارم شدید بود؟؟؟؟؟مگه دست خودم بود که با هر مریضی ام روونه بیمارستان میشدم؟؟؟؟؟؟؟

میخوام فریاد بزنم که ای خدا جونم چراااااااااااااااااااااااااااااااا؟

از خودم بیزارم دوست دارم بمیرم نفس کشیدن برام سخت شده انگار قلبم به سختی داره تالاپ تولوپ میکنه ....قلبم از حرفا و کارای علیرضا شکسته.....احساس میکنم بینمون فاصله ای افتاده که دیگه ازش دور و دورتر شدم و هر کاری میکنم همه چیو فراموش کنم نمیشه .

خدایا خودت کمکم کن....خدایا میدونم که هر لحظه کنارمی و تنهام نمیذاری پس به این بنده حقیرت رحم کن یه راهی براش بذار خودت همه چیو درست کن...به دخترم رحم کن به این فرشته پاک که 9 ماه تو دلم بود و حالا تکه ای از وجود منه و زندگی من شده niniweblog.com

 

راستی امروز 1 ماهه شدی عزیز دلم الهی فدات شم همیشه سالم بمونی ناز مامان الهی 100 ساله بشی در ضمن خاله مینا اومد ومن و خاله بردیمت حموم الان کنارم ناز خوابیدی

عزیزم 1 ماهگیت مبارک

مامانی دوستت داره تا ابد .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

ناشناس
19 اردیبهشت 92 23:00
عزیزم همچی درست میشه غصه نخور متاسفانه ما زنا خیلی رویایی فکر میکنیم.
SaYa
23 اردیبهشت 92 20:47
سلام عزیزم من مرتب مبام وبت و همه پستاتو خوندم عزیزم امیدت به خدا باشه و واسه آیشین طاقت بیار خوشحال میشم باهم دوست باشیم
مارال
30 مرداد 92 9:14
سلام. اگه خدا بخواد تا 19 شهریور من هم مامان یه دختر کوچولو وناز میشم.وقتی این تاپیک هارو می خونم ناخوداگاه اشک تو چشام جمع میشه گناه دارن این فرشته های کوچولو بخاطر کارای ما بزرگا نباید اذیت بشن وآب تو دلشون تکون بخوره.با همسرت خوش باش وخودت سعی کن کانون زندگیتو گرم و شاد کنی.برات دعا میکنم


مامان عسل
8 آبان 92 21:34
عزیزم روزهای زندگی همیشه یک جور نیست درکت می کنم که دوست داری عشق توی زندگیت حرف اولو بزنه . همه ما ادمها همینطوریم هیچ کدوم از زندگیمون راضی نیستیم عزیز منم همیشه بخاطر مادرشوهرم با شوهرم دعوام میشه و نمی تونم ثابت کنم که اون باعث به هم ریختن زندگیم شده وقتی از اون حرف می زنم شوهرم شروع میکنه به زدن من و چنان می زنه که انگار داره دشمنشو می زنه فقط بخاطر مادر جادوگرش دفعه اخر دوماه پیش بود وقتی که تازه یک ماه بود زایمان کرده بودم انقدر با لگد توی شکمم زد که افتادم رو خونریزی هنوزم نفهمیدم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان امیرعلی
8 آذر 92 22:27
گلم من اتفاقی با وبت اشنا شدم ووقتی تموم مطلب هاتو خوندم واین مطلبت رو خوندم خیلی دلم گرفت اما عزیزم بخدا همه مشکل دارن حتی خوده من اما این ما زن ها هستیم که باید با زیرکی زنانه ای که به خرج میدیم زندگیمون رو حفظ کنیم //زندگی اگه توش دعوا و مشکل وقهر نباشه که زندگی نیست پس بزار گذشته زمانخودش درستش میکنه//فداتشم