آیشینآیشین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

دخترم،بهترین همدم من

خوش می‌روی به تنها، تن‌ها فدای جانت …(یکمین سالگرد فوت مامان بزرگ نازم)

مینویسم به یاد تو .. به یاد چشمهای پیر و کم سو اما مهربانت ... مینویسم برای لبخندهایت که هیچ گاه از ذهنم پاک نمیشود که آنقدر میخندیدی که لپهایت گل می انداخت و ما از خنده تو به خنده می افتادیم ... مینویسم به یاد دستهای پینه بسته ات که بارها دستهایم را گرفتی و فشار دادی و مرا بوسیدی .. تو در غفلت ما مارا تنها گذاشتی و پر کشیدی به سوی خدا  و ما ماندیم در ناباوری رفتنت .. هنوز هم هیچ کداممان باور نداریم جای خالی ات را .. هنوز هم همه وقتی که پا در خانه ات میگذاریم منتظریم تو را ببینم و صدایت را بشنویم که درحالی که چشمایت را ریز میکنی بپرسی کیست ؟؟ عزیزم .. مادربزرگ مهربانم...  باور ندارم که رفته ای و میدانستی که داری میروی ....
27 مهر 1392

عکس های جدید در 6 ماهگی آیشین

                        وبالاخره از عکاسی مامان وباباش خسته شد و گریه کرد       صبح که  بیدار میشی تو تختت اونقدر سر وصدا میکنی تا منم بیدار شم وقتی هم که می بینی بیدار شدم ناز میکنی برام میخندی و زندگی من با خنده نازت دوباره شروع میشه.نفس منی آیشین جون عاشقانه دوستت دارم و به خاطر وجود نازت خدایم را هزاران بار شکر میکنم.           اولین عکس العمل آیشین با دیدن ماهی (اونم چه ماهی بزرگی )   اول با تعجب نگاه کردی یه نگ...
27 مهر 1392

زردی عسلم

تاریخ 92.1.24 توی این تاریخ متوجه شدیم که دختر نازمون زردی داره فورا با خاله مینا و آقا فرشید و دایی مهدی و مامان علیرضا بردیم درمانگاه فارابی چون علیرضا مغازه بود و مشتری داشت نتونست بیاد بالاخره دکتر که آیشین معاینه کرد گفت زردی داره قطره داد اما گفت فرداش هم باید آزمایشش تکرار شه فردای اونروز آزمایشو تکرار کردیم زردی عزیزم بیشتر شده بود و مجبور شدیم دستگاه بیاریم خونه و قرار شد آیشین تا 2 روز زیر دستگاه بمونه خدا میدونه چقدر غصه خوردم دلم میخواست بمیرم مادر علیرضا چنان بی رحمانه و بدون ملاحظه لباسای آیشین درآورد و چشماشو بست و همون جور با گریه فجیع و جیغ عزیزمو انداخت زیر دستگاه دلم طاقت نیاورد بهش با صدای بلند گفتم که چرا اینطوری بچم...
27 مهر 1392

سالگرد ازدواج من و بابایی

سلام دوباره به روی ماه دختر نازم چند روزه اصلا خونه پیدامون نمیشه همش خونه مامان جون هستیم آخه این روزا برا عمه فرزانه همش خواستگار میاد و منم اونجا میشم تا به سر و وضع عمه جون برسم آرایشش میکنم و موهاشو درست میکنم الهی به امید خودت ،هرچی خدا بخواد همون میشه این روزارو که میبینم یاد خودم می افتم چه روزایی داشتیم برا منم تو 1 هفته چندتا خواستگار اومد که قسمت این شد که با بابایی ازدواج کنم  و ما تو 29 شهریور سال 88 عقد کردیم راستی اینم بگم که خاطره سالگرد ازدواج امسالمونو که 3 تایی جشن گرفتیم فرصت نشد برات بنویسم الان برات مینویسم اولین سالگرد ازدواج که یه فرشته کوچولو هم به جمع 2 نفریمون اضافه شده بود بابایی مارو شب برد به یه باغچه س...
19 مهر 1392

انتخاب اسم

معنی اسم آیشین   ay shin آیشین(آی‌شین):    (ترکی) ۱- به معنی مثل و مانند ماه و ماهوار، شبیه ماه؛ ۲- (به مجاز) زیبا. امیدوارم از اسم نازت خوشت بیاد دختر ملوسم این اسمو خاله مینا برات انتخاب کرد و من و بابایی هم خوشمون اومد و برات این اسمو انتخاب کردیم نامدار باشی عزیزم                                    ...
19 مهر 1392

پیک نیک

دخترک ملوسم سلام   وای که چقدر روز به روز داری با مزه تر و نازتر میشی وبا هر حرکت تازه دل من و بابایی رو میبری. دیروز من وبابایی با دایی یوسف  و خاله صفورا و خاله مینا رفتیم پیک نیک خیلی خوش گذشت بعدش عصر من و بابایی و تو رفتیم ولیعصر کمی خرید کردیم تو راه من و با ،بابایی صحبت کردم و بهش گفتم که چقدر دلمو شکونده و خونوادش اذیتم میکنن و...... بالاخره بابایی هم از رفتارش معذرت خواست و نمیدونم که باز تکرار خواهد شد یا نه دختر گلم ما خیلی دوستت داریم و به خاطر تو هم که شده سعی میکنیم زندگی با آرامش را برات درست کنیم. عاشقانه می پرستمت آیشینم اینم از من و بابایی که عکس انداختیم و تو هم توی چادر خوابیده بودی   ...
19 مهر 1392